آسیب شناسی نقد در حوزه معماری
این نوشته توضیحی مختصر درباره نقد آثار معماری می باشد تا از این رهگذر به ایضاح این پرسش ها در حوزه معماری بپردازیم که اصلاً: معماری در پی چیست؟ و معیار و محک ارزش گذاری آثار معماری چیست ؟
آنچه در این نوشته محل توجه است، ارائه توضیحی مختصر فراخور حوصله ی مقاله ی حاضر درباره نقد آثار معماری می باشد تا از رهگذر این نوشته به ایضاح این پرسش ها در حوزه معماری بپردازیم که اصلاً:
ـ معماری در پی چیست؟
ـ معیار و محک ارزش گذاری آثار معماری چیست به این معنی که وقتی صحبت از معماری «خوب» به میان می آید منظور چه نوع از معماری است؟
مسلم اینکه غایتی که برای نقد و ارزش داوری خیرخواهانه ی هر اثرـ که به دور از خودخواهی های جاه طلبانه و کینه ورزانه است ـ می توان متصور شد این است، که از این راه بتوان ضمن وضوح بخشیدن به نقاط ضعف و قوت آن اثر به بالاتر رفتن سطح کیفی آثار معماری آینده کمک کنیم ولی با این همه باید توجه داشت که در فضای مه ـ آلود و تیره و تار، اصولاً سخن گفتن درباره ی معماری و نقد و ارزش گذاری بناهای معماری، هم به لحاظ معرفتی و هم به لحاظ اخلاقی شایسته نیست و عدم تلاش برای دستیابی به یک زمینه ی مشترکِ قابل قبول برای اکثر صاحب نظران و یک فضای واضح و شفاف که در آن بتوان به تبادل و نظر پرداخت باعث بوجودآمدن نظرهای شخصی متنوع و متلوّن می شود که هیچ دردی از دردهای حوزه ی معماری را مداوا نخواهد کرد. از همین روست که در ادامه به طرح پرسش هایی می پردازیم و می کوشیم ضمن پاسخگویی به آنها راهی به فراسوی پرده ابهام و ایهام در حوزه نقد معماری بیابیم:
1 ـ علت غایی آثار معماری چیست؟ یعنی آنچه باعث شده که انسان در پی خلق این بناها باشد چیست؟
پر واضح است که تمام مصنوعات و مخلوقات بشری و همه ی موجوداتی که هستی آنها توقف دارد به هستی انسان، یعنی وجودشان با وجود انسان گره خورده است؛ ایجاد نشده اند مگر اینکه یک یا چند نیاز از نیازهای انسان را برآورده کنند یعنی در واقع در ابتدای امر، یک نیاز انسانی اعم از مادی یا معنوی سر بر می آورد و بعد، این احساس نیاز انسان را وا می دارد جهت پاسخگویی به آن و کاستن از شدت درد و رنج خود یا افزایش لذت به جستجوی طبیعت برای یافتن ابزار رفع نیاز بپردازد و در صورت عدم موفقیت در یافتن آن ضمن تغییر محیط به خلق و ایجاد آن دست یازد. بناهای معماری هم مثل تمام مخلوفات بشری هر کدام برای پاسخگویی به یک دسته نیازهای مادی یا معنوی یا هر دو بوجود آمده اند؛ پس علت غایی آثار معماری بر آوردن یک دسته نیازهای انسانی می باشد؛ در نتیجه معمار باید در پی شناخت نیازهای انسانیِ در ارتباط با معماری و بعد پاسخگویی مناسب به آنها باشد.
2 ـ معماری خوب چیست؟ یعنی در واقع معیار و محک سنجشگری در حوزه ی معماری چیست؟
با پاسخ به این پرسش می توان ابزار و دستمایه ی نقد را برای مطالعه بناهای معماری فرا چنگ آوریم؛ ابزاری که به عنوان معیار ارزش داوری آثار معماری به ما این امکان را می دهد که درجه ی موفقیت یک اثر معماری را معین کنیم و مرز میان معماری خوب و معماری بد را تعیین کنیم.
با عطف به توضیحی که در قسمت قبل درباره ی علت غایی بنای معماری آمد، به راحتی می توان نتیجه گرفت که معیار و محک ارزش داوری و سنجشگری یک بنای معماری میزان پاسخگویی آن به نیازهای بوجودآورنده اش می باشد. به زبان ساده تر هرچه این بنا در برآوردن نیازهایی که برای رفع آنها ساخته شده، توانایی بیشتری داشته باشد، بنای موفق تری است. با این توضیح به راحتی این نتیجه حاصل می شود که در نقد هر بنا باید از این منظر به آن نگریست که این بنا تا چه حد در انجام رسالت خویش یعنی برآوردن نیازهای انسانی، قرین موفقیت بوده است؛ بنابراین این دو فاکتور یعنی نیازهای انسانی و پاسخگویی به آن نیازها دستمایه ای می شوند برای منتقد معماری جهت نقد آثار معماری و طراح معماری جهت خلق بناهای خوب.
بدین ترتیب منتقدین و معماران به یک محک و میزان مشترک دست می یابند که با مشخص کردن سمت و سوی کلی طراحی معماری این فضای مه آلود را که در ابتدای نوشته از آن سخن به میان آمد؛ شفاف تر کنند.
اما پرسشی که در اینجا در ادامه ی بحث قابل طرح به نظر می رسد این است که این مجموعه ی نیازهای انسانی به عنوان داده ها و اطلاعاتی که مورد نیاز منتقد و معمار است چگونه باید کسب شوند؟ اطلاعاتی که حائز این خصیصه باشند باید اولاً انطباق حداکثری با واقعیت داشته باشند و ثانیاً مورد قبولِ اکثریت منتقدان و معماران باشد. در این صورت است که به واسطه ی این داده های علمی چارچوبی حاصل می شود که یک اصول کلی بر آن حاکم است که تمام فعالیت های عرصه معماری و همه ی رشته های این چنینی را به نظم می کشد و از آشفتگی و
به هم ریختگی و بی نظمی جلوگیری می کند و دست کم آن را به حداقل می کاهد ولی اگر این اطلاعات پایه ای فاقد هر یک از این دو خصیصه یا هر دوی آنها باشد کارکرد خود را از دست می دهند و در این صورت ممکن است به عدد معماران، مدل انسانی با «مجموعه نیازهای» خاص آن مدل بوجود آید و هرکس بر اساس داده های اختصاصی خود دست به کار طراحی یا نقد این اتفاق نامبارک با آثار و نتایج ذکر شده چه باید کرد؟
پاسخ این پرسش این است که ارائه کردن یک مدل انسانی که در آن مجموعه نیازهای مختلف یک انسان در عرصه ی خصوصی و فردی و مجموعه نیازهای او در عرصه عمومی و اجتماعی وظیفه معمار نیست، که اصلاً در وسع علمی او نیست. معمار تنها آنها را به عنوان داده هایی که به او رسیده و به صدق و درستی آنها اعتماد کرده می بیند و آنها را مبنای کار طراحی خود قرار می دهد؛ با این تفاسیر این پرسش خودنمایی می کند پس ارائه ی یک مدل انسانی با آن دو خصیصه مذکور وظیفه چه کسی یا کسانی است؟
پاسخ این پرسش این است: روان شناسان و جامعه شناسان؛ یعنی عالمان این دو علم انسانی، وظیفه دارند ضمن مطالعه ی انسان و شناخت ابعاد مختلف وجودی او با ارائه ی مدلی انسانی که حداکثر انطباق را با واقعیت انسان و جهان دارد این خلاء را پر کنند.
متأسفانه چون در کشور ما ایران، علوم انسانی به طور اعم و رشته های روانشناسی و جامعه شناسی به طور اخص، مهجور واقع شده اند و در موضع ضعف هستند و هنوز شاید هیچ کار تحقیقاتی عمیق جهت شناخت انسان و ابعاد مختلف وجودی او انجام نپذیرفته است. در نتیجه انسان ایرانیِ آغاز هزاره ی سوم، یعنی انسانی که در محدوده ـ ی جغرافیایی ایران کنونی و در آغاز هزاره ی سوم میلادی زندگی می کند کماکان به طور دقیق و علمی شناخته شده نیست در نتیجه هیچ مدل دقیقی از این انسان در دسترس نیست تا با تکیه بر آن و حصول اطمینان از اینکه انسانهای جامعه را می شناسیم به عنوان معمار برایشان تصمیم بگیریم.
اینکه در حوزه ی معماری اینقدر آشفتگی و بی بند و باری و گاه ابتذال حاکم است و هیچ چارچوب مشخصی وجود ندارد به این علت است که در حوزه ی علوم انسانی به عنوان علوم زیر بنایی کار خاصی در ایران نشده، لذا دست معماران از آن کوتاه است. بنابراین هر کس به ناچار با توجه به شناخت محدودی که از انسان دارد مخصوصاً شناختی که از خودش به عنوان دسترس ترین و قابل شناخت ترین انسان به ایجاد یک مدل انسانی دست می یازد و پس از تعمیم دهی آن و بر اساس آن ـ که مطمئناً مدل ناقص و غیر مطابق با واقع است ـ دست به طراحی می زند که نتیجه کار با این توضیح معلوم است؛ این از یک طرف، از طرف دیگر در ایران کنونی به علت مقتضیات خاص زمانی که در دوران گذار از سنّت به مدرنیته قرار دارد عالم درون انسان یعنی فرهنگ او و در نتیجه مجموعه نیازهایش در حال تغییر و تطور است و این مسئله وضیتی آشفته را از نظر فرهنگی بوجود آورده که انسانها را از یک سو غیر قابل شناخت تر ـ یا به زبان بهتر شناخت او را مشکل تر ـ و از سوی دیگر رنگا رنگ تر ساخته است که این هم عامل تشدید کننده ای است که باعث غیر واقعی تر شدن مدل مورد نظر معماران که تا حدود بسیار زیادی شخصی است و با روش های غیر علمی ایجاد شده اند، می شود؛ در نتیجه ممکن است پاسخی که معمار به یک سلسله نیازها می دهد در واقع نیازهای مدل انسانی ـ شخصی او و نه نیازهای همه ی مردم جامعه و یا حداقل اکثریت مردم جامعه باشد. اینکه گاه بین کارفرمایان و طراحان اختلاف نظر فراوان وجود دارد شاید ناشی از همین عدم شناخت معمار از او و فرهنگ او از یک طرف و تفاوت فرهنگی معمار و کارفرما از طرف دیگر و عدم التفات معمار به این تفاوت فرهنگی باشد. اینکه تا این حد معماری در این سرزمین سلیقه ای شده و هر کسی هر کاری که دوست دارد انجام می دهد، اینکه هر کسی حرف خود را می زند و هیچ ارزشی برای حرف دیگران قائل نمی شود و این همه بناهایی که خودِ معمار تصور می کند خوبند در حالی که مردم از آنها دل خوشی ندارند، شاید همه و همه نتیجه ی این خلاء علمی باشد.
جان کلام اینکه با توجه به فضای تصویر شده از ایران کنونی و ضعف های عمیقی که در حوزه ی علوم انسانی
ـ که تغذیه کننده رشته هایی مانند رشته های معماری هستند و بر آورده کننده ی نیازهای این رشته ها به داده ها و اطلاعات انسانی علمی ـ وجود دارد هم در عرصه ی طراحی و هم در عرصه ی نقد با مشکلات فراوانی مواجه هستیم که واقعاً هم در مقام نظر و هم در مقام عمل، کار معماری را مشکل ساخته است.
منبع این مقاله : جامعه آنلاین معماران ایران